بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین) : کند ترک می نرگس پرخمار که از روی این گل شود بوسه خوار. ملاطغرا (از آنندراج) ، جماعت مردم از یک خاندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غوغای مردم و منه: بوش و بائش بطریق مبالغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : دامن او گیر و از او جوی راه تا برهی زین همه بوش و زمام. ناصرخسرو. چون گرگ در رمه آن بوش را به فنا آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 58) ، طعامی است بمصر که از گندم و عدس ترتیب دهند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مرد شوریده اخلاط. (منتهی الارب) (از آنندراج). فریاد اختلاط مردمان: ترکتهم هوشابوشاً، یعنی درهم آمیخته و شوریده گذاشت ایشان را. (ناظم الاطباء)
بوسه گیر. (فرهنگ فارسی معین) : کند ترک می نرگس پرخمار که از روی این گل شود بوسه خوار. ملاطغرا (از آنندراج) ، جماعت مردم از یک خاندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غوغای مردم و منه: بوش و بائش بطریق مبالغه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) : دامن او گیر و از او جوی راه تا برهی زین همه بوش و زمام. ناصرخسرو. چون گرگ در رمه آن بوش را به فنا آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول ص 58) ، طعامی است بمصر که از گندم و عدس ترتیب دهند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) ، مرد شوریده اخلاط. (منتهی الارب) (از آنندراج). فریاد اختلاط مردمان: ترکتهم هوشابوشاً، یعنی درهم آمیخته و شوریده گذاشت ایشان را. (ناظم الاطباء)
بوسه جای. جائی که بر آن بوسه زنند. (آنندراج). جای بوس. لب. بوسگه. بوسگاه. (ناظم الاطباء). محل بوسه. جای بوسه. (فرهنگ فارسی معین) : از بوسه گاه خوبان شکّرشکار باش تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار. سوزنی. یاد او خورده است خاقانی از آنک بوسه گاهش دست خمارآمده ست. خاقانی. جسم تو کو بوسه گاه خلق بود چون شود در خانه کور و کبود. مولوی. رگ دست ترا کز رشتۀ جان است نازکتر طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده. امیرخسرو (از آنندراج). - بوسه گاه شناس، شناسندۀ جای بوسه: جدا نمیشود از پیش لعل میگونش چه بوسه گاه شناس است حال موزونش. صائب (از آنندراج)
بوسه جای. جائی که بر آن بوسه زنند. (آنندراج). جای بوس. لب. بوسگه. بوسگاه. (ناظم الاطباء). محل بوسه. جای بوسه. (فرهنگ فارسی معین) : از بوسه گاه خوبان شکّرشکار باش تا پیشگاه باشی و اقبال پیشکار. سوزنی. یاد او خورده است خاقانی از آنک بوسه گاهش دست خمارآمده ست. خاقانی. جسم تو کو بوسه گاه خلق بود چون شود در خانه کور و کبود. مولوی. رگ دست ترا کز رشتۀ جان است نازکتر طبیب بی مروت بوسه گاه نیشتر کرده. امیرخسرو (از آنندراج). - بوسه گاه شناس، شناسندۀ جای بوسه: جدا نمیشود از پیش لعل میگونش چه بوسه گاه شناس است حال موزونش. صائب (از آنندراج)